بچه های دانشگاه غیر انتفاعی زرندیه - دنيا چيز بدي نيست چيز كمي است.... |
|||
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : خانم سوگند
کی پاستیل دوس داره؟؟؟ پاستیل 30 کیلویی... یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, :: 23:6 :: نويسنده : احمدی*
قابل توجه دانشجویان : امتحان وسیله هستش، نمره دست استاده ! هههههههه.
یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : احمدی*
اگه توی اینترنت باشی توانایی اینو داری که، بدون احساس خواب آلودگی تا صبح بیدار باشی ، حالا کافیه ساعت ۱۰صبح از خواب بیدار شی ساعت ۱۱ کتاب بگیری دستت ، چنان پلکات سنگین میشه که انگار ۲ شبانه روزه نخوابیدی …
چرا واقعا؟؟!!!!!!!!!
یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : خانم سوگند
تفاوت قصه گفتن والدین من با بقیه؛ والدین اونا: یکی بود یکی نبود … یه پری کوچولو بود که …
والدین من: یه روز یه جن از یه قبرستون اومد بیرون و گفت اومدم اون بچه ای که نمیخوابه رو بخورم … . . . منم هر شب غش می کردم ولی اینا فکر میکردن خوابیدم! یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : خانم سوگند
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﯾﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﯿﮏ ﻭ ﻣﻮﺩﺏ ﺍﻭﻣﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺤﻠﺘﻮﻥ ﯾﻪ
یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : خانم سوگند
اینجاست که شاعر میگه : در حسرت آغوش تو هستم ، بغلم کن ! از عطر بر و روی تو مستم ، بغلم کن ! کی گفته که قراره دور از تو بمونم ! من با احدی عهدنبستم ، بغلم کن ! شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : غریبه
این روزا که سر امتحانات میبینمش،خوشحالم،خیالم راحته،حداقل یه دلخوشی دارم.
دیروز سرامتحان ریاضی از اینکه میدیدمش،از اینکه چند قدم بیش تر ازمن فاصله نداشت،خیلی خوشحال بودم. ولی از فردایی میترسم که ....
بیخیال...
بزارید قصه ی رفاقت خودمو فصل تابستون و براتون بگم...
همیشه از فصل تابستون خوشم می اومد.چون مدر سه ها تعطیل میشد و میتونستم بیشتر بازی کنم،تلویزیون ببینم.
مخصوصا آب بازی خیلی حال میدادو شبا پرسه زدن تو پارکهاو خلاصه بستنی زنبیل آباد و خیلی عشق و حال دیگه....
هر کی ازم میپرسید:از کدوم فصل بیشتر خوشت میاد؟میگفتم:تابستون...
همیشه از اول مهر ،منتظر تابستون میشدم...
خلاصه خاطرات زیادی از تابستون دارم...
ولی فکر نمیکردم یه روزی همین تابستون،فاصله بینمون بندازه.
ومنو 3 ماه ازش جداکنه.
هی تابستون ازت گله دارم...
دوس دارم خفت کنم...
لعنتی پس رفاقتمون چی شد؟؟؟
توام حسود شدی!توام از شادیهای تابستونی من حسود شدی!
ولی من مثل تو نامرد نیستم...
هنوزم میگم ((تابستون))بهترین فصل منه...
شنبه 24 خرداد 1393برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : خانم سوگند
شده يک روز بيايي به دلم سر بزني ؟
باتوأم، خانه تنهايي من دور که نيست،
آنکه با دسته گلي حرف دلش راميزد،
پردرد است ولي مثل تو مغرور که نيست،
تو نگفتي به من اما خودم ميدانم،
تو نمیخواهي عزيزت بشوم زور که نيست شنبه 24 خرداد 1393برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : خانم سوگند
یه پسرایی هستن که . . .
صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه
شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک
ابروهاشون فابریک خودشونه
ادامه مطلب ... شنبه 24 خرداد 1393برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : خانم سوگند
ﺩﺧﺘﺮ: ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ؟
ﭘﺴﺮ : ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﺕ ... ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ !!
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﮕﻪ ﻧﻤﯿﮕﻔﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﻤﯽ؟
ﻧﻤﯿﮕﻔﺘﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗت ﺗﺮﮐﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟
ﭘﺴﺮ : ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ. ﺑﺮﻭﻭﻭ
ﺩﺧﺘﺮ : ﭼﺮﺍ؟ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ؟
ﭘﺴﺮ: ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭِ ﻣﻤﮑﻨﻮﻭﻭﻭ !!
ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﺮﺩﯼ . ﻋﺎﺷﻖِ ﺧﻮﺩﺕ !! ﺑﺮﻭ ...
ﺑﺮﻭ ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺮﺩﯾﺖ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻦ ...
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ﺑﺸﯽ ..
ﻫﻤﺴﺮﻡ ..
ﺗﮏ ﺑﺎﻧﻮﯼ ﺧﻮﻧﻢ
ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ... پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : خانم سوگند
گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, :: 20:58 :: نويسنده : خانم سوگند
در جلسه ی امتحان عشق من مانده ام و یک برگه سفید ! و برگه سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می کشد ! پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : خانم سوگند
دورا دور عاشقت شدم پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, :: 16:28 :: نويسنده : خانم سوگند
یه همکلاسی دختر داشتیم طفلک خیلی ساده بود . یه روز باهاش قرار داشتیم واسه آزمایشگاه دیر رسیدیم. گفت چرا دیر کردین ؟ دوستم گفت : سلف بودیم !
ادامه مطلب ... پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : آقای محمد حسین طالبی
امیدوارم پنجره دل همتون رو به خدا باز بشه...
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : آقای محمد حسین طالبی
خوش امد گویی برزیلیا به تیم ملی ایران...
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, :: 1:59 :: نويسنده : آقای محمد حسین طالبی
داغترین آغوش ها را از تنت
و شیرین ترین بوسه ها را از لبانت بیرون میکشم
به تلافی تمام روزهایی که میخواستمت و نبودی... چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : احمدی*
سازمان سنجش آموزش كشور، پيرو انتشار دفترچه راهنماي ثبت نام (دفترچه شماره 1) آزمون كارداني به كارشناسي ناپيوسته سال 1393 از طريق سايت اينترنتي اين سازمان، ضمن اعلام تمديد مهلت ثبتنام در آزمون مذكور تا ساعت 24 روز پنجشنبه 22/3/1393 ، به اطلاع داوطلباني كه در اين آزمون ثبتنام نموده و يا ثبتنام ننمودهاند، ميرساند درصورت تمايل ميتوانند با توجه به موارد ذيل، نسبت به ثبتنام در آزمون و يا با مراجعه به قسمت ويرايش، در صورت لزوم نسبت به ويرايش اطلاعات ثبتنامي خود اقدام نمايند.
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:, :: 12:2 :: نويسنده : آقای آرمان فرهید
خار پشتی شده ام،
که تیغ هایش زندگی امنی برایش ساخته،
اما...حسرت نوازش عاشقانه بر دلش خواهد ماند.
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : غریبه
♫♫♫ تو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمونو بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم به تو فکر کردم که عطرت بیاد و بپیچه تو خونه بیای و بخندی تو باز خنده هاتو مثل شمعدونی بزارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره
♫♫♫ تو و خاک گلدون با هم قوم وخویشین من و باد و بارون رفیق صمیمی از این برکه باید یه دریا بسازیم یه دریا به عمق یه عشق قدیمی دوست داشتم با تموم وجودم عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم الهی همیشه کنارتو باشم الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:, :: 21:50 :: نويسنده : غریبه
این روزا آنقدر حواس پرتی گرفتم که حتی عنوان مطلبارم یادم میره بزارم.بعد میبینم یکی یدونه گذاشته...
این روزا نمیدونم به کی فکر میکنم ؟ چرا فکر میکنم؟اصن چه مرگمه؟
این روزا همش دلتنگ میشم.نمیدونم دلتنگ کی؟ولی همش میرم سر کوچه میشینم میگم شاید بیاد از این جا رد بشه...
این روزا اصلا حال و هوای درس خوندن ندارم.وقتی یه سوال میخونم به تهش نرسیده چهرش میاد جلوی چشام...
این روزا بعضی وقتا بغضم میگیره.ولی تا میاد بترکه جلوی خودمو میگیرمو میریزم تو خودم...
این روزا وقتی بهش فکر میکنم استرس میگیرم تپش قلبم میره بالا نفسام تند تند میشه دیگه هیچی به غیر از اون برام اهمیتی نداره...
ولی بخدا این حقم نیست.........این همه تنهایی حقم نیست........ سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : خانم سوگند
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟ ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ...ﺑﮑﻨﯿﻢ ... ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ... ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ... ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ .. 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ... 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ .. ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ... ﺩﺍﺧﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﺭﻭﺵ ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻫﺴﺖ ... ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ : 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ... ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ...ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ... درباره وبلاگ قصد ازدواج نداریم :D . . . شعار ما در زندگی پاکی و درست زندگی کردن در یک کلام آدم بودن است. خاک شد هرکه بر این خاک زیست ٬ خاک چه داند که در این خاک کیست سرانجام که باید در خاک رفت ٬ خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . چون من ندار بودم عروسک قصه ام پرید! دارا که باشی سارا با پای خودش می آید...! . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تاریخ ایجاد وبلاگ:1391/12/9 موضوعات پیوندهای روزانه پيوندها |
|||
|